اسدالله عسگراولادى، در سال ۱۳۱۲ در تهران متولد شد. خانوادهاش متدین و در سطح پایین جامعه بودند. شغل پدرش پیشهورى بود و مغازه عطارى داشت. او روزها کار میکرد و شبها درس میخواند. پس از گذراندن کنکور، در رشته ادبیات قبول شد، اما عصرهایى که فرصت داشت به دانشکده اقتصاد هم مىرفت. گاهى سر کلاسهاى دانشکده حقوق هم مىرفت (آن زمان رفتن به سایر دانشکدهها آزاد بود و مثل امروز کنترل و حراست در کار نبود). کارش را از صفر شروع کرد و اولین حقوقى که در دوره شاگردى گرفت روزى ۲ ریال بود acheter cialis belgique sans ordonnance. اولین تجارتش را با خرید یک کیسه کنجد به قیمت ۵۳ تومان از بازار تهران شروع کرد و آن کیسه کنجد را به قیمت ۷۰ تومان به نانوایى سر محل فروخت و این اولین سود او در تجارت بود. تنها دارایىاش خانهاى بود که در خیابان شهید مصطفى خمینى به مبلغ ۵۶۰۰ تومان خریده بود. او در آن خانه با دو خواهر و پدر و مادرش زندگى مىکرد.

oghyanooseabi.com
اولین ماشینش، یک فولکس بود که با همین ماشین چند کیسه خواربار از بازار مىخرید و بین نانوا و بقال توزیع مىکرد. تا سال ۱۳۳۴ کارمند بود و در یک شرکتى کار مىکرد که فعالیتش در زمینه صادرات بود. در همان زمان به صادرات علاقهمند شد، اما پول نداشت. به اتاق بازرگانى رفت که کارت بازرگانى بگیرد، اما سنش اقتضا نمىکرد. چون حداقل باید ۲۴ ساله مىبود.
نایب رئیس اتاق وقت، طبق قانون باید او را امتحان میکرد. نایب رئیس ۲۰ سؤال درباره ارز کشورها، حمل جنس و غیره از او پرسید و عسگراولادى به تمام سؤالات جواب داد. ۲ سال بعد با قسط و تخفیف، حجرهاى به مبلغ ۴ هزار تومان خرید و به صادرات خشکبار پرداخت. کار اصلی خود را با صادرات زیره شروع کرد (چون سرمایه کمى مىخواست و قیمتش ارزان بود) و قسطى توانست پنج تن زیره بخرد. با تمام دنیا از طریق اتاقهاى بازرگانىشان مکاتبه کرد و دنبال خریدار گشت. تلاش زیادی کرد و روزى رسید که دیکته کننده قیمت زیره در جهان و ایران شد. کمی بعد به صادرات دو قلم دیگر خشکبار شامل پسته و کشمش روی آورد. پسته کار بزرگى بود و پول سنگینى مىخواست. او پول نداشت اما چون در بازار آبرو داشت و خوشحساب بود، توانست نسیه بگیرد و هنر او این بود که یک ماهه آن جنس را به خارج مىفروخت و پولش را مىگرفت. بهمرور زمان توانست در جایی که روزى حجره قسطى خریده بود، تمام دفاتر همسایه را بخرد.
او دلیل موفقیتش را این ۳ جمله بیان میکند: زودتر از دیگران مطلع شدم، زودتر از دیگران تصمیم گرفتم و وقتى تصمیم گرفتم چشمم را بستم و عمل کردم.
او در تجارت به ۳ اصل پایبند است: کیفیت، رقابت و خوشقولى، وقتى براى فروش یک جنس تعهدی میداد، اگر بعد از فروش قیمت ترقى مىکرد، معامله را به هم نمىزد. هر جاى دنیا زیره مىخواستند ۴۸ ساعت بعد او بالاى سرشان بود و بعد هم به خاطر کیفیت دیگر او را رها نمىکردند. بیشترین معاملاتش با تلفن است، تلفنى مىفروشد.
او از هیچ و صفر به همه چیز رسید و به نظرش تلاش، توکل به خدا، درستکارى و مطالعه به او کمک کرد موفقیت امروز را داشته باشد.